- متکفل شدن
- پایندان شدن عهده دار شدن متعهد شدن: جمیع مهمات سلطنت را متکفل شد، پایندان شدن ضامن شدن، مخارج کسی را بعهده گرفتن
معنی متکفل شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیر بار رفتن تحمل کردن، یا متحمل نشدن، تحمل نکردن، بروی خود نیاوردن اعتنا نکردن: ذوالقدر... از جنگ فرار کرده در راه بخدمت نواب اشرف (شاه اسماعیل) رسیده دور جمجمه هر چند شاه او را صدا زده متحمل نشده
ور تنیدن تبدیل شدن عوض گردیدن بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کردن و بر آواز خوش کودکان آن بخیالی متبدل شود و این بخوابی متغیر گردد
به گردن گرفتن پذیرفتن : پادشاهی پسر را بادیبی داد... ادیب خدمت کرد و متقبل شد روزگاری برو سعی کرد
در اندیشه فرو رفتن اندیشمند شدن بفکر فرو رفتن: متفکر شده در صدد تحقیق بر آمد
متنفر گردیدن شمانیدن کنیکیدن بیزار شدن رمیدن بیزار شدن نفرت داشتن رمیدن: قوت شاعره من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. (حافظ)
ویچیرستن
سرمه بچشم کشیدن، در شدت و سختی افتادن
وا گذار شدن، بستگی یافتن واگذار شدن (کاری بکسی)، محول شدن (کاری بوقتی)
متفق گردیدن یکی شدن همیوگشتن ساز وار شدن یکی شدن متحد شدن: آخر الامر بر آن متفق شدند
متصل گردیدن متصل گشتن: همبند شدن به هم پیوستن بهم پیوستن چسبیدن
زابدار شدن فروزه دار گشتن صفتی پذیرفتن
کفایت شدن بانجام رسیدن، از میان رفتن: (و چون شر این حادثه ان شا الله مکفی شود) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 185)
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)